امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

نفس مامان

دوبار تولد.......

سلااااااااااااااااااااااام به همه دوستای خودم خالم قرار بود واسه دخترش ملیکای عزیزم تولد بگیره که قرار شد تولد امیرم همون روز بگیریم.منم از خدا خاسته قبول کردم چون پارسال خیلی خسته شدمممممممم. خلاصه جشن تولد به خوبی برگذار شد و امیرعلی کلی کادوی خوشگل گیرش اومد.تا چن هفته سرش گرمه حالا. روز تولدشم دعوت شدیم خونه دوستم بهاره ی عزیز.مامانش زحمت کشیده بود تزیینات کرده بود و کیک پخته بود با کادوهای خوشگل.... همون روز من انرژی درمانی هم شدم که خیلی عالی بود.خیلی بهمون خوش گذشت. خلاصه امیر دوبار واسش تولد گرفته شد.که اینجور که بوش میاد قراره یه تولد دیگم دوستام واسش بگیرن خیلی جملاتو زیبا بیان میکنه فعل و فاعلارو معمولا خوب تلفظ میکن...
26 شهريور 1392

خود کفایی امیر علی.......

سسسسسسسسسسسسلام به همگی عرض کنم خدمتتون که پسرم به نحو خیلی تعجب بر انگیزی دست شویی بزرگشو خودش میگه بدون اینکه باهاش تمرین کرده باشیم.البته یه وقتایی هم از دستش در میره هااااااااااا ولی در کل خیلی خوشحالم بابت این مرحله از زندگیش که به مرحله خودکفایی معروفه........ خبر جدید اینکه خالم واسه دخملش تولد گرفت و کلی هم کادو گیر امیر علی اومد کادوهایی که هر کدوم سرشو حسابی گرم میکرد فردای تولد فقط مشغول بازی با اونا بود و منم مشغول تمیز کاری شدم دوتا لیوان ست سرمه ای گرفتم که با اقای همسر توش چایی بخوریم ولی مگه امیر علی خان اجازه میده به باباش؟ کلا شده هووی باباش فردا باید صبح زود بیدار شیم بریم دندونپزشکی دندونم درد گرفته ش...
14 شهريور 1392

اموزش.........

سلام به همه دوستای مهربونم جونم براتون بگه که شروع کردم   به کار مربی گری که کاریست بس دشوار با یک موجود اندکی زبان نفهم اومدم باهاش بن بن بن کار کنم گفتم اگه قرار به اموزشه اولین چیز کلمه لا اله الا الله است. شروع کردم به اموزش دیدم نخیر انگار خیلی تمایل به تکرارش نداره بیخیال شدم ولی تصمیم گرفتم هر بار که کار بدی کرد با لحن خاصی بهش بگم لا اله الا الله. و همین کارم کردم.بعد چند روز یواشکی رفت سراغ قوطی ادویه ها و حسابی همه رو با هم مخلوط کرد روی زمین.من یهو از کوره در رفتم گفتم امیر علییییییییییییییییییییییی اومد تو صورتم زل زد و گفت مامان لا اله الا الله منم که گفته بودم اصولا جنبه ندارم بچه شیرین کاری کنه و من بی تفاوت ب...
12 شهريور 1392

من اومدم .......

سسسسسسلام به همه شرمنده وبم خراب بود نمیتونستم اپ کنم.خب از پسری بگم براتون که حسابی بلا شده،صبحا برای اینکه منو از خواب بیدار کنه میگه مامان عجیجم عجقم دوست دارم ،منم که تا میشنوم از خود بی خود میشم. باهاش بن بن بن کار میکنم حسابی حال میکنه.و خبر مهمتر اینکه از شیر گرفتمش که فقط دو روز اولش سخت گذشت به لطف خدا. امسال اولین شمالشم رفت.اولش از اب دریا میترسید بعد کم کم خوشش اومد و مثل ماهی میشد تو اب. وقتی برگشتیم دستاش تو افتاب سوخته بود دیگه چون شیری در کار نیست بعد از ظهرا دوتا بالشت میذارم و خودمو میزنم به خواب که بعد یه ربع میبینم خوابه 16 تا دندونم بیشتر نداره.خیلی مرتب شده تازگیا.اسباب بازیهاشو خودش جمع میکنه.صلواتم میفرس...
6 شهريور 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس مامان می باشد